کارگاه خیاطی

82 درصد مخاطبان گفتند لحنتان عالی و معرکه است. حال چه ایده ای برای آیندۀ وبلاگ دارید؟

آمار مطالب

کل مطالب : 160
کل نظرات : 530

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 19
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 28
بازدید ماه : 616
بازدید سال : 1534
بازدید کلی : 196476

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان WWW.chepiha.LoxBlog.Com و آدرس chepiha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 19
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 28
بازدید ماه : 616
بازدید کل : 196476
تعداد مطالب : 160
تعداد نظرات : 530
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->

جزیره قشم اخبار جزیره قشم
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : Chepih
تاریخ : دو شنبه 31 فروردين 1394
نظرات


کارگاه فقط کارگاه خیاطی. اونم نه هر کارگاه خیاطی داغون و درپیتی. کارگاه فقط کارگاه خیاطی پا خور. چه می کنه اون کارگاه. ترکانده. منفجر کرده. که صدای انفجارش تا اون سوی خور هم رفته. برا همینه که اغلب کارمندان مکتب والای اونجا از همون اون ور خور میان. اونجا علاوه بر لباس های محلی، دوخت آخرین مدل های لباس روز دنیا انجام می شود طبق جدید ترین متد رایج. انواع سفارشات پذیرفته می شود. اساتید حرفه ای و مجرب اونجا خالصانه مهارتهای گرانبهای خویش را پیاده کرده و در اختیار عموم مردم این خطه ی خیاط پرور قرار می دهند. تو فقط اسم مدل بیار، تموم. سه سوته می دوزن برات. بله که. ایطورن. من خودم که نمی تونم برم اون تو. محیط زنانه است و من یک من ریش دارم. حیف و صد حیف. نگاه، چطور مردها رو توی منگنه محدودیت های شدید اجتماعی قرار میدن؟ نگاه، من چقدر مظلوم واقع شده ام. ولی من که خونه ام کنار همون ساختمونه از مزایاش بی نصیب نمی مونم. نه که تو این دوره زمونه خیلی دیگه فضا بد شده و فسادهای گوناگون اخلاقی زیاد شده و دیگه نمیشه به هر کی هر کی اعتماد کرد، و چون اوضاع امنیت اینجا دیگه مثل قدیم نیست و ممکنه مسائل و مشکلات غیر قابل پیش بینی، حاد و حتی طاقت فرسایی پیش بیاد و . . . دیگه این جوریه دیگه. دیگه جوونا دور می زنن و مزاحمت ایجاد می کنن واسه کارکنان محترم این مکان ... دیگه بهتون بگم پتان هم زیاد شده این روزا ... دیگه خودم هم نه که دیگه خیلی دیگه نسبت به رفع مسائل موجود در جامعه حساس هستم و دلسوز، و دیگه توی خود اون ساختمون جایی واسه نماز خوندن خواهران پیدا نمی شه که نماز عصرشون رو بخونن. فرایض دینی رو نمی شه راحت از کنارش گذشت. نماز اول وقت همیشه سفارش شده و میشه. و من هم که دیگه ... خونه هست. چندین اتاق داره ... دیگه دیدم خونه خودم هست، نزدیکه. نماز هم واجبه. دیگه خانومای محترم مجبور نشن واسه نماز هی برن اون ور خور، هی برگردن، این همه خاک و سورغ و جاده و ماشین، خطرناکه. مردا نگاشون می کنن و اینا. راه دور... وقت ارزشمندشون هم گرفته میشه ... گفتم ثواب هم داره. داوطلبانه گفتم بهشون.

هدفو نگاه. مهم هدفه. گفتم عصرها خونه در اختیار شماست. بیایید، راحت باشید. منزل خودتونه. اونا هم که دیگه اعتماد کامل دارن. ناسلامتی بنده توی همون مسجد معروف سالها سابقه فعالیت دارم. نگاهم هم که بر همین اساس کاملا پاکه. پاستوریزه و هموژنیزه و استریلیزه هم هست. دیگه چی میخای؟ اصن اونا مث خواهرای من می مونن. به خدا. من اونا رو مث خواهرام دوست دارم. باور کنید. نگاه من به اونا مث نگاه رومئو هست به ژولیت. اصن موردی نداره. نماز عصر می خونن، الکی که نمیان بشینن. موقعیت برنده-برنده است. هم من ثواب گیرم میاد هم اونا راحت ترن. میان نماز می خونن و ... همین. حالا اگه دو دقیقه بیشتر هم موندن چه اشکالی داره. خونه ی خودشونه. مهمون حبیب خداست. حبیب خدا. نگاه، نگفتن سیاوش قمیشی، گفتن حبیب. وظیفه ی طبیعی میزبانه که ازش پذیرایی هم بکنه. ملت چقدر سخت می گیرن. بابا اسلام که دیگه تا این حد دست و بال مردم رو نبسته که. حالا یه استکان چای چه اشکالی داره؟ خستگی شون هم در میره. دیگه کار خیاطیه و خستگی اجتناب ناپذیره. چای خستگی آدمو در میاره. تازه چیز شیرین بر عملکرد مغز تأثیر مثبت بسزایی داره. عین این جمله تو روزنامه نوشته شده بود و گرنه من سوادم کجا قد میده بدونم تأثیر بسزا یعنی چه (فرافکنی نکن، درست حرف بزن ببینم چی میگی) آره دیگه این جوریاست. باید هوای همشهری را داشت. (ولی خودت گفتی از اونور خور میان) از اون ور یا این ور خور، چه فرقی می کنه؟ اونام همشهری منن، منم همشهری اونام. به قولی یه پیرمرد پدر اوناست و من به عنوان یه شخص پاک دل، برادر اونام. باید تا میشه کار خیر کرد. زندگی گذراست. دنیا دو روزه نازنین، اینجا غروبه نازنین، تو خونه من نماز عصر، چه پر غروره نازنین. (پس میگی مزاحمتی در کار نبوده؟) مزاحمت؟ چه مزاحمتی برا من باشه؟ ... نه، اصلا حرفشو هم نزن. اونا مراحمن. عیال و اینا که عصر میرن بیرون. مشکلی نیست بابا. بیان نمازشون رو بخونن سر وقت. دیگه چایی هم هست... (منظورم مزاحمت شما برای اونا بود مردک) چی؟ مزاحمت من برای اونا؟ معلوم هست چی داری میگی؟ من هر پنج وعده میرم مسجد فلان. همون مسجدی متعصب هستم. مزاحمت؟   يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيرًا مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ ۗ وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ.
 
دیگه خانوما همیشه همین جوری اند. دور هم که جمع بشن، گرم صحبت میشن... حسابی دیگه چونه هاشون گرم میشه و دگه برو واگری. اگه یه وقت یه چند دقیقه اضافه موندند اشکالی نداره که. در مورد مسائل حساس منطقه ای و جهانی و اوضاع اقتصاد تبادل نظر می کنن... از اینکه چوک فلانی رفتی بهوا دخت فلانی و نشدادی بی و ... اطلاعاتشون کامل میشه. منم گاه به طور کاملا ناخودآگاه به گوشم می خوره و اطلاعات من هم بالا میره. ملاحظه می فرمایید؟ کل روال مثبته. همش فایده است. تازه یه وقت دیدی منم از اتاق بغلی یه اظهارنظری کردم، اونا از خبرای دسته اول و حتی اخبار لیگ برتر که من دارم مطلع شدند. به این میگن تبادل مثبت اطلاعات. خیلی هم عالی. اصن چرا این روال زودتر شکل نگرفت؟ به خدا ما مبادله ی سالم اطلاعات بین این دو شهر خبر خیز را تسهیل کرده ایم. تازه من کلی معلومات مذهبی جمع کرده ام. می دونید من چقدر دین حالیمه؟ می تونن سؤالی چیزی اگه داشتن ازم بپرسن. هم من اطلاعاتم مرور میشه هم اونا یه استفاده ای می کنن. اصن چه کاریه. میگیم حالا که اومدن خونه ام. تا غروب باشن حالا. یه کلاس مذهبی هم من میذارم براشون. جالب نیست؟
توی آشپز هم امکانات و وسایل همه چی هست. راحت باشند. خونه خودشونه. برن اگه کاری داشتن انجام بدن. ولی نه. زحمتشون میشه. پس این سمبوسه ای واسه چی زنده اس. میرم براشون فاله، سمبوسه می گیرم، راحت. پول هم دستم نبود قرضی میارم. مهم کسب ثوابه. همه چیزو خودم اوکی می کنم ... (بشین جات اراجیف نباف که الان خودتو همینجا اوکی می کنما. پس چرا وقتی زنت میره بیرون اونا میان؟) خو بابا جان. میخام اونا راحت باشن. مهمون حبیب خداست. چرا نمی فهمی؟ حبیب خدا. فقط میخام ریا نشه، همین. یه نماز عصره و تمام... (پس چرا دیدنت وقتی اینا میان توی خونه ات، یواشکی چپ و راست رو چک می کنی که بفهمی کسی خدای نکرده متوجه ورود اونا به خونه ات شده یا نه ) بابا، من میخام اونا راحت باشن. بحث یواشکی و اینا نیست. هدف باید خالص باشه برای خدا. همین. کوچه رو چک می کنم که اونا راحت باشن. کسی از جوونا، پتانی کسی رد نشه مزاحمت ایجاد کنه. موضوع همینه و بس. نیازی به گفتن نیست اصن. (میگن به سمبوسه ای بدهی بالا آوردی، درسته؟ و حتی میگن سوپر مارکتا به همسرت تلویحا گفتن که اینجا حساب دارین و بدهی تون خیلی زیاد شده؟) مهم انگیزه است. بذار بدهی به سمبوسه ای سر به سیصد و خوردی هزار بکشه. اشکال نداره که. خلوص نیت را دریاب. همین. همه چی اظهر من الشمس هست. (که اینطور! غافر خان هیچ گربه ای محض رضای خدا موش نمی گیره، یادت نره)تازه مگه اون ساختمون اینقد کوچیکه که هیچ جایی نیست در حد یک متر ملت سجاده بذارن نماز بخونن. اینقدر جا تنگه؟ از کدوم راه میرن تو. کیپ تا کیپ که دم و دستگاه نذاشتن. مگه میشه جا واسه نماز پیدا نشه. بهانه میاری دو تا بهانه درست بیار خنده دار نباشه. یادآور بشیم؛ به ریش نیست، به ریشه است.


تعداد بازدید از این مطلب: 582
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست

سلام. خوش آمدید. نظرات شما موجب دلگرمی ماست. سپاس.


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود